گروه خانواده جمعیت طلوع رهایی رستا

کاهش اسیب های اجتماعی

گروه خانواده جمعیت طلوع رهایی رستا

کاهش اسیب های اجتماعی

گزارشی از جشن باشکوه اولین سالروز رهایی همسرخانم بایرامی

جمعیت طلوع رهایی | سه شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۲۸ ق.ظ

به لطف خداوند متعال جشن باشکوهی در مورخه 96/6/6 درشعبه ابوذر برگزار شد.

جشن اولین سالروز رهایی دانشپذیر علیرضا ودانشیار بایرامی همسر محترمشان که از خادمین گرانقدر جمعیت طلوع رهایی هستند وراهنمایان بزرگوارشان جناب آقای عظیمی وسرکار خانم موسوی که برای وصل دوباره این زوج بسیار زحمت کشیدند تشکر می کنیم وبه همه این عزیزان تبریک عرض می نماییم .

سرگذشت این زوج از زبان دانشیار بایرامی

خداروشکر می کنم که در اولین سالروز رهایی همسرم در کنارش هستم و خوشحالم که این روز را می بینم واز جناب آقای حبیبی وجناب آقای عظیمی وخانم موسوی راهنمای عزیزم بسیار تشکر می کنم که زحمات این بزرگواران بود که این روز زیبا را می بینم .

من و علیرضا مرداد ماه سال1389 خلاف نظر خانواده ها و با اصرار خودمان به خاطر علاقه زیادمان با هم نامزد شدیم.در زمان آشنایی وقتی از مصرف شیشه برادرم به علیرضا گفتم علیرضا گفت در گذشته به خاطر اینکه زمان بیشتری بتواند کار کند شیشه مصرف کرده و شیشه اعتیاد ندارد و اگر  فرد هر زمان اراده کند بدون هیچ خماری میتواند مصرف نکند و اب از اب تنان نخورد .از انجایی که شناخت درستی از بیماری اعتیاد نداشتم فکر میکردم قطع مواد(شیشه ) کار بسیار راحتی است .  من با علم به این مسئله که علیرضا در گذشته اعتیاد داشته زندگی مشترک با علیرضا رو پذیرفتم.  اوایل همه چیز خوب بود اما بعد مدتی متوجه دروغ ها و بدقولی های علیرضا شدم تا اینکه خودش گفت دوباره شیشه مصرف  میکند و از من خواست کمکش کنم و از انجایی که فکر میکردم ترک بستگی به اراده و مردانگی فرد دارد قبول کردم و علیرضا چند روز در خانه میخوابید و من فکر میکردم تنها کاری که باید انجام دهم سرویس دادن است وتا مدتی با او مدارا کردم بعدازمدت کوتاهی انتظار یه فرد عادی راداشته باشم.  اما چون علیرضا در وضعیت شغلی نزدیک به ورشکستگی و همچنین نداشتن حمایت خانواده اش و فشار اطرافیان برای گرفتن عروسی و... بود و از همه مهمتر نداشتن اموزش باعث شد این مدل قطع کردن دو بار دیگر هم تکرار شود و چون خانواده من نمیدانستن  و هر بار این خوابیدنها در خانه پدرم و یا در سفر صورت میگرفت وخانواده همسرم هم حمایت نمی کردند,  فشار زیادی رو تحمل کردم. اخرین بار به علیرضا گفتم اگر دوباره شروع کنی ترکت میکنم. پیشنهاد کلاس های ان ای رو دادم که قبول نکرد البته من هم چون باور نداشتم اصرار زیادی نکردم.  
وضعیت مالی علیرضا به زیر صفر رسید اما به کمک پدرم دوباره سرپاشد و قرار عروسی گذاشته شد اما متاسفانه دو هفته مانده به عروسی برادر بزرگم متوجه اعتیاد علیرضا شد آنجا بود که کل دنیارو سرم خراب شد . دیگه راهی جز جدایی نداشتم مخصوصا که چند ماهی بود حتی محبتی از جانب علیرضا دریافت نمیکردم فکر میکردم حتی ذره ای دوستم ندارد.   مصرف دوباره علیرضا را به پای حق نشناسی و بی وجدانی و ...  گذاشتم  چون برابن باور بودم که خواستن توانستن است.  با کوهی ازتنفر در 13 مرداد 94علیرضا جدا شدم.  
5 ماه بعد یعنی بهمن ماه از طریق سرکار خانم حقی با جمعیت اشنا شدم . بدو ورود به جمعیت هدف همه قطع مواد است اما برعکس من که قطع مواد راباور نداشتم فقط دنبال راهی بودم که چگونه با برادرم رفتار کنیم که خانه گریزان نباشد. 
از نظر روحی اصلا در وضعیت مناسبی نبودم و جریان زندگی ام را با خانم هاشمی در میان گذاشتم . در این مدت با گرفتن اموزشها و به کمک راهنمام متوجه شدم اغلب کارهای اشتباه علیرضا به خاطر اعتیادش بوده و متوجه شدم که خواستن اگر با دانستن همراه شود به توانستن میرسد. اینگونه بود که کمی به ارامش رسیدم اما این افسوس را داشتم که ای کاش قبل از اینکه دیر بشه با اینجا اشنا شده بودم وزیر بار سنگین طلاق له نمیشدم.  اما خیلی دیر بود چون همه چیز تمام شده بود. تا اینکه سال گذشته علیرضا وارد گروه درمانی شد که اول با برخورد بدی از جانب من و خانواده ام رو برو شد. اما با پایداری اش در مسیر و خادم شدنش و تغییراتی که میدیدم کرده و رضایت راهنمایش را دیدم .اما باز هم خانواده ها مخالف بودن که این خود آزمونی برای پایداری علیرضا بود که به کمک نشست ها و صحبت هایی که جناب اقای حبیبی و جناب اقای عظیمی و سر کار خانم موسوی با خانواده ها داشتن بالاخره رضایت حاصل شد و این شد که ما دوباره در 13 مرداد 96 به هم رسیدیم.  اما این رسیدن کجا وان کجا. الان هر دو آموزش داریم و به کمک راهنما های با ارزش و قوی مان و خدمت کردن میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم.  
باز هم اینجا از کمک جناب اقای حبیبی و اقای عظیمی و خانم موسوی و خانم هاشمی سپاسگزارم امیدوارم بتوانم گوشه ای از زحمات این عزیزان را جبران کنم.

درود برجمعیت طلوع رهایی رستا

  • جمعیت طلوع رهایی

نظرات  (۷)

  • فریباسلطانی
  • باسلام ودرود بر جمعیت طلوع رهایی رستا 
    تبریک عرض میکنم بر این زوج عزیز و راهنمایان گرامیشان  جشن زیبایی بود 
    بهترین هارو برایتان آرزومندم وبا آرزوی خوشبختی 
    سلام و خدا قوت خدمت عزیزان 
    خانم موسوی عزیزم و اقای عظیمی خیلیییی بهتون تبریک میگم بدون شک نقش شما در زندگی ما خیلی پررنگ و موثر هست که شاهد این روزهای خوب هستیم 
    خانم بایرامی عزیزو اقای نصیری این تولد زیبا و به یادماندنی رو خیلی تبریک میگم با ارزوی بهترین ها برای شما.
    عرض سلام وخداقوت دارم خدمت شما راهنمایان عزیز که باتلاش وپیگیری این دو زوج به زندگی رسیدندمرحبا وآفرین به شما خانم موسوی عزیزوجناب آقای عظیمی به شماتبریک میگویم همچنین به آقای نصیری وخانواده محترمشان وخانم بایرامی وخانواده محترمشان تبریک عرض میکنم امیدوارم پایدارباشید.
    باسلام وخسته نباشید واقعا جشن زیبای بود منم به این دو زوج عزیز تبریک میگم وامیدوارم خوشبخت باشن
    سلام واقعا خداوندرو سپاس میگم بابات این همه زیبایی و اتفاق قشنگ 

    سلام و خداقوت به همه عزیزانی که دلسوزانه تلاش میکنندو زندگی تازه رابه افراد باز میگردانند.
    تبریک به راهنمایان و خادمین زحمتکش..و تبریک به خانم بایرامی عزیزم و همسر گرامی ایشان امیدوارم که خوشبختی سهم زندگی این دو عزیز باشد.
    و همواره تجربه گر لحظات شیرین در زندگیشان باشند.
    با سلام 
    سرکار خانم بایرامی عزیز تولد زیبای همسر محترمتان بر شما و ایشان مبارک باد ان شاالله روزهای خوب و خوبتر در راه است بهترینها بدرقه راهتان 
    سرکار خانم موسوی عزیز مرحبا به شما عزیز با تلاشهای بیوقفه شما نگاه خداوند و دست فرشتگان خدا همواره در تمامی مراحل زندگیتان باد 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">